الهی
الهی... الهی، چون توانستم، ندانستم و چون که دانستم، نتوانستم. الهی، در دل دوستانت نور عنایت پیداست، جانها در آرزوی وصالت حیران و شیداست، چون تو مولا کیست؟ الهی، اگر چه گناه من افزون است اما عفو تو از حد بیرون است. الهی، نوازندهء غریبان تویی و من غریبم، دردم را دوا کن که تویی طبیبم ای دلیل هر گمگشته. الهی، بر عجز وبیچارگی خود گواهم واز لطف و عنایات تو آگاهم. خواست، خواست توست، من چه خواهم! الهی، آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، که تو خدایی نه بازرگان. الهی، جان ما را صفای خود ده، دل ما را هوای خود ده، چشم ما را ضیای خود ده و ما را از فضل و کرم خود آن ده که آن به. از مناجات نامه پی نوشت: 1. سلام 2.ممنون به وبلاگم سر زدی. 3. بازم اینجا بیا. 4. نظر یادت رفت. 5.لحظاتت بهترین.
کلمات کلیدی :